![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت امام عسکری علیهالسلام
بوی عطرِ عشق و شیدایی رسید فـصلِ زیـبای شـکـوفایی رسید از مـیـان عـرش آوایـی رسـیـد ای گـدایـان وقـتِ آقـایی رسـیـد دعــوتِ بــزمِ تــوّلا گـشـتـهایـم باز هم مهـمان زهـرا گـشـتهایم آمـده هــنـگـامِ ادخـال الـسـرور آمـده روشنـگـر ذات الـصـدور آمده فـرزنـدی از جـنـسِ بلـور آمــده مـعــنـیِ نــورٌ کــلُّ نــور او حسن از نسلِ پاک حیدریست نـام او مولا امامِ عـسکـریست آمـده فـکـری بـر ایـن آدم کـنـد آمـده دردِ جـهــان را کـم كـنــد غـصههای شیعـیان مرهـم کـند مهدياش را هـديه بر عـالم كند ای به شیعه لطفِ تو دائم سلام ای ابا الحجّـت، ابا الـقـائم سلام السلام ای شمس روح افزای عشق السلام ای نورِ بیهـمتای عشق السلام ای مهربان مولای عشق السلام ای حضرت بابای عشق کن دعایی یارِ هم عهـدی شویم تا به پـیری نوکـرِ مهـدی شویم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام عسکری علیهالسلام
تو امیرِ لشکـرِ جود و سخایی یا حسن عسکری هستی ولی چون مجتبایی یا حسن عرصۀ هفت آسمان را سامرایت خواندهاند با گدایـانت هـمـیشه آشـنـایی یا حـسـن ای که هم نام و مرامی با کریم اهل بیت منشاء خیری و شاهِ ذوالعطایی یا حسن همچو بابایت که مولای زیارات و دعاست خالقِ ذکر و عبادات و دعایی یا حسن در مقامت جملهای دارم که دل را میبرد هم اباالمهدی و هم ابن الرضایی یا حسن یوسفِ زهرا تو را بابا خطابت میکند گرچه یعقوبی، چو یوسف دلربایی یا حسن صحنۀ دنیا همه سوء القضاء و سختیست تو برای ما همان حُسن القضایی یا حسن امشب ای آقا بـیا دستان خـالی اُمّ ببـین کاسههای مانده بر دستِ گدایی یا حسن کاش میشد بار دیگر زائرِ کویت شوم تو به من گویی گدای سامرایی یا حسن شکر حق با همتِ جمعِ کـثـیرِ شیعـیان باز هم داری شما گنبد طلایی یا حسن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
جـویـم از طبع خود مـناعت را صـانـعـم داد این صَـنـاعـت را ریـزد از آســمـان بـرایـم رزق نـکـنـم صـحـبـتـی، قـنـاعـت را بــا تـمـام بـضـاعـتِ مُـزجــات از رضا خـواسـتم بـضاعـت را مـیکـنـم مـدحِ آنـکـه در عـالـم به نـمـایش گـذاشت طـاعـت را حـجِ او کـعـبـۀ خــراســان بـود در خـودش دیـد اسـتـطاعت را روزِ نهضت، نیازِ لحظه رسید حق ادا کرد، روز و ساعت را اقـتـدا بـر قـیــام زهــرا داشـت ای بـنـازم چـنـیـن شـجـاعت را کیست معصومه مظهر توحـید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد بـانــویـی که مـثـال زیـنـب شـد آبــروی تــمــام مــکــتـب شــد در مـرام و قـیام و راه و روش وامــدار رئــیــس مــذهـب شـد در غــیــاب امــام خــود بــانـو نـکـتــه دانِ تـمـامِ مـطـلـب شـد بس که معـصوم بود، معـصومه ثــانـیِ فــاطــمــه مــلـقّـب شــد بیت مـوساست طـور سیـنـایـش در هـمـین خـانـه او مهـذّب شد همچو زهرای مرضیه، جبریل با دلِ حـضرتش مُـصاحَـب شد مـأمـنـش آسـتــان بـیـتِ رفــیـع محـرم دوست، هر دلِ شب شد کیست معصومه، مظهر توحید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد عـابـده، زاهـده، مجـلـلـه اوست فـاطمه، راضیه، محـدثه اوست بـی گـمــان بـعـد زیـنـب کـبـرا عالمه هست و بیمعـلمه اوست بـــر نـــبــیِ مــکـــرمِ اســــلام همچو زهرا گُـلِ مکرمه اوست پــارۀ قــلـب مـــوســیِ کــاظــم بر عـلی، دختر معـظـمه اوست زیـنبِ کـربـلای ایـران، نـیز... بانـوی جان نثار علـقـمه اوست قـدرِ مخـفـی و قـبـرِ مـخـفی را مهدِ قـم را، نمادِ فـاطـمه اوست در قـیامت، شـفـیـعـةُ الـمَـحـشر یاریِ شیـعـه را مـقـدمـه اوست کیست معصومه، مظهر توحید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد راوی است و چنین روایت کرد حـق مـرا حــافـظ ولایت کــرد نـتـوان مـنـکـرش کـسـی بـشود آن غـدیـری که او روایت کـرد در عـمـل راه عـشـق را پـوئـید کـربـلا را چـنـیـن روایت کـرد هـیـجـده کـشـتـه در رهِ حق داد با شهـادت ز دین حـمـایت کرد بـا وجـودی کـه او اسـیـر نـشـد شـهـر قـم حالِ او رعـایت کرد نـه بـه او، بـر عـنـان نـاقــۀ او مـرجـعِ شیـعـیـان عـنـایت کـرد آری آری، وفــــای اهــل قــــم تا هـمه خـاک مـا سـرایت کـرد کیست معصومه، مظهر توحید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد دست بر چـادری نخـورد اینجا هـیچکـس معـجـری نبـرد اینجا بـیـنِ نـامـحـرمـان نـمانـد کسی نـاقـهاش را به مـا سـپـرد اینجا تــازیــانـه نـخــورد بـر بــانــو گـل بـپـای رکـاب خـورد ایـنجا اهـل قـم در خــرابـه نـه، او را بهـتـرین جای شـهـر بُـرد اینجا او بـه بـزم شـراب بُــرده نـشـد مـیـهــمـانِ خـدا شـمـرد ایـنـجـا کِـی ز پــا تـا سـرِ امــام رضــا زیر تـیغ و سـنـان فـشـرد اینجا لِـه نـشـد زیــر سُــمِّ مــرکـبـهـا دهَـنـی، نـیـزهای نـخـورد اینجا هـیـچ پـیـراهــنـی نـشـد غـارت کـسی انـگـشـتری نـبـرد ایـنـجا کیست معصومه، مظهر توحید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
قـلـم دسـتِ دل داد لـطـف رضـا کـه بـنـویـسـد از ٱســوۀ هـل أتـا همان که حریمش حریم خداست هـمان که مدیحـش ثنای ولاست همان آشنایی که جانپرور است که او پـارۀ جان پیـغـمـبـر است همان که مقامات و شأنش جلی است هم از نسل زهرا و نسل علی است هـمـان مـاه بـانـو که تـا خـاتـمـه گـرفـته است هـمـنـامیِ فـاطـمـه همان بانویی که جـلـیله است او ز فرط کرامت، کـریمه است او همان دخت موسی بن جعفر که اوست معرِّف به دشمن، معرِّف به دوست هـمـان بـانـوی آسـمــانِ عـفـاف که باشد به گِردش ملَک در طواف به عـصمت ز نزد پـدر منتصب که معـصومه بگرفت از او لقب ز پـیـغــمـبــرِ خـاتـم الانــبــیــاء و تـا مـهــدیِ خــاتـم الاوصـیـاء به شأن و مقامش سخن راندهاند همه خاکِ قم را حـرم خواندهاند دل فــاطـمـه شــاد فــرمــودهانـد بـدیـنـگـونـه إنـشـاد فـرمـودهانـد هر آنکس که او را زیارت کـند بـه جـنّـت بـنـای عـمـارت کـنـد مـجـو قـبـر زهـرای مظلومه را زیـارت نـمـا قـبـر معـصومه را اگر چه که بر فاطمه دختر است ولی بارگاهش چنان مـادر است حریمی که خود ذاکر فاطمهاست یقـین زائرش، زائر فـاطمهاست اگر عـلـم خـواهـی بـیـا گِـرد او هـمـه عـالـمــانـنــد شــاگــرد او مراجـع به شاگـردیاش مـفـتخر أعـاظـم به درگــاه او مـفــتــقــر مگر کیست این بانوی بی نظیر روایــتـگــر روز خــمِّ غـــدیــر به عـلـم و فـقـاهـت نـظـیـر امام در ایــام غـیـبـت سـفــیــر امــام احادیث او بسکه روشنگر است کلامش چنان خـطبۀ کوثر است چو زهـرای مـرضیّه گـفـتار او ولایـتــمــداری سـت رفـتــار او دفـاع آنـچـنـان از امـامـت کــنـد که در احـتـجـاجـش قـیـامت کند قـیـامش چـنان سدِّ راه عـدوست اگر هست همتا به زینب هم اوست به هـجـرت کند در زمانی قـیـام که دارد به کـف دست خـطِّ امام نـه پـروا ز اقــدام دشــمـن کـنـد نه خوفی از این ترک میهن کند نـمـود انــقـلابـش طــنـیـنـی بـپـا کـه إحـیـا شـده یـاد و نـام رضـا قـیـامی که اسـلام را زنـده کـرد و دین خـدا را چـه پـایـنـده کـرد قـیـامی که گُـل کـرد اسـلامِ ناب شـد اقــدام او الـگــوی انـقــلاب هـمـین انـقـلابی که مـا کـردهایم بـه یُـمـن قـیـامـش بـپـا کـردهایـم قـیـامـی که بـاشـد ولایت اسـاس و امروز دشمن از آن در هراس قـیامی که ما را بـخـوانـد هـنوز و عـاشـق بـپـایـش بـمـاند هـنوز قـیـامی که از کـربلا شد شروع که از جوی خون خدا شد شروع و امــروز تـا ســوریـه تـا یـمـن بــریــزنـد خــون مــرا أهـرمـن قیامی که با خطِّ خون، سرگرفت ز معـصومه هجده برادر گرفت ولی خـیـمـۀ او که غـارت نـشـد کـسـی مـیـزبــان اســارت نـشـد نشد پیش چشمش، امامش شهـید نـگـفـتـنـد رأس رضـا را بــریـد نگفـتند خنحر به حـنجر نشـست نگـفـتـنـد بر سـینه کافـر نشـست نــدیــدنــد زیــر سُـــمّ اســبــهــا تـنِ پـاک مــولای خـود را رهـا نبردند یک گـوشـواری ز گوش نیامد ز گـودال، خـونی بـجـوش نـدیـدنـد بر نـیـزه رأسـی عـیـان نکـرده چـهـل منـزل آه و فـغـان نـگـردیـد ایـن شـاهـزاده، اسـیـر نگـشته به شهر قـم اصلاً حـقـیر نـرفـتـه بدست کـسی مـعـجـرش نـیـفــتــاده در آتــشـی چــادرش تـو ای بـانـوی بـانـوان بـهـشـت ندیدی چو زینب چنین سرنوشت نـه گــودال دیـدی، نـه شــام بـلا نـه دروازۀ کــوفـه، نـه کــربـلا بـمـیــرم ز تـاب و تـب فـاطـمـه امـــان از دل زیـنـب فــاطــمــه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم
علیمه بود و در عِلم از همه سر بود پـدر فـدایِ همین نـازدانه دخـتـر بود رضایِ او به رضایِ رضا گره میخورد هـمیـشه کـارِ دلـش با دلِ بـرادر بود شبیهِ فـاطمه دورِ سرِ عـلی میگشت و خواهرانه برایش شبـیـهِ مـادر بود دوباره حادثه تکرار شد؛ برادر رفت دوباره بدرقهاش اشکهایِ خواهر بود حسین رفت خـراسان و زینب آمد قم فقط حکایتِ این قصه شکلِ دیگر بود ز بامها هـمه گُـل ریخـتند بر سرِ گُل مرامِ شهرِ قـم از شهرِ شام بهـتر بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم
دوبـاره آمـدهام شعـرِ تازه میخـواهم برایِ عرضِ ارادت اجازه میخواهم بـیـا و شـعـرِ مرا با شـعـور کن بانو و بیـت بیتِ مـرا بیتِ نـور کـن بانـو ببـین که از همۀ شهـر خـسـته آمدهام کـبوتری شـدهام، پَـر شِکســته آمدهام به نـورِ گـنبدِ خورشیدیات قسم بانو طلا شود دلِ سنگـم در این حرم بانو چـقـدر قـافـلۀ اشک و آه ایـنجا هست شبیهِ من چه قدر روسیاه اینجا هست کریمهای و به اسمِ شما کَرَم خورده است که خضر آبِ حیات از همین حرم خورده است کریمه، فاطمه، معصومه رونوشتِ خداست درِ بهشت نه؛ اینجا خودِ بهشتِ خداست غدیـر را به خُم آورده است این بانو مدیـنه را به قـم آورده است این بانو درِ شِفاء و شِفاعت در این حرم باز است عصایِ حضرتِ موسی به وقتِ اعجاز است به شوقِ آمدنش چشمهها گلاب شدند زنان برایِ قـدمهـایِ او رِکـاب شدند کنارِ محـملِ خـورشـید سایبـان بودند چقدر مردمِ این شهـر مهربـان بودند به جایِ هلهله بانگِ سلام بود و درود به دستهای همه جایِ گِل گُلایل بود مـباد سـایۀ خـورشـید را بـبـیـند شب مـبـاد قـم بـشـود شـام، فـاطـمه زینب خـرابـهها نـشود منـزلِ بهـشـتِ خـدا خدا نکرده مـبادا دوبـاره طشتِ طـلا ولی نه … ما به خدا از تبارِ سلمانیم به پایِ غـربتِ این خانـواده میمانـیم خلاصه اینکه در این خاک آسمان داریم کنارِ حضرتِ معصومه جمکران داریم برایِ راهِ ظهـورش زمیـنه میسازیم شبـیهِ قـم حرمی در مـدینه میسازیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
این همه زخم که بر پیکرِ من جا انداخت هستیام را بخـدا از نَـفَـس و نـا انداخت از همان نیزه به من خیره شدی، میدانم دیدنم خـوب تو را یاد دو غـمها انداخت اوّلـین غـم که اسـارت زدهام در پـیـشت دوّمین غم که کسی با لگد امضا انداخت سیـنه و پهـلـو و بـازو.. هـمۀ اعـضـایم یـادِ زخـمِ بـدنِ حـضرت زهـرا انـداخت وقت غـارت، کسی آمد بـبرد گـوشواره گوشِ من پاره نمود و طـرفم پا انداخت دیدم از دور که قرآن ز لبت جاری بود و کسی سنگِ بزرگی، سویِ لبها انداخت کاش میمُردم و این صحنه نمیدیدم که حرمله کعبِ نیای را طرفِ ما انداخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
دمشق چون صدف و، گوهر است این بانو تـمـام دلـخـوشیِ اکـبـر است این بانـو پیـمبری به صبـوری و حـلم اگر باشد خـدا گواست که پیغـمبر است این بانو زبان الکن ما عاجز است از وصفـش چه خوانمش؟ نوۀ حیدر است این بانو حسین کشتی عشق است و خوب میدانیم برای کـشـتی او لـنگـر است این بـانو بدون خطبه هم او کوفه را به هم بزند چرا که فاتح صد خـیبر است این بانو دوباره دست به سینه، به سمت گنبد او سلام هر شب هر نوکر است این بانو کـتاب زنـدگی او سـه آیه داشت فـقـط شـبیه مـادرمان، کـوثـر است این بانو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
امشب که هـستم دعـوت باب الحوائج دم میزنـم از سـاحـت بـاب الحـوائج هر جا کـم آوردم نـشستم رو به قـبـله دادم سـلامـی خـدمـت بـاب الحـوائـج زانـو زدم در محـفـلش قـیمت گـرفتم انـسـیـه، حسنـا، هانـیـه، حورا، رقـیـه آئـیـنـه دار حــضـرت زهـــرا رقــیـه نـامش شـبـیــه نـام زهرا گـریـه دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
دردت به جان دخترت پس پیكرت كو خـشكم زده با دیـدنـت بال و پـرت كو با اصغرت رفتی به میدان، خاطرم هست تـنـهای تـنـهـا آمدی پس اصغـرت كو زحـمت كـشـیـدی آمدی با سر خـرابه بابا عصای پیـری ات كو، اكـبرت كو گـفـتـم میآیـد با تو دیـدارم عـمـوجان خـشكـیـده لبهایـم پـدر آب آورت كو با این تركهای لبت سخت است صحبت آرام میپـرسـم پـدر مـوی سـرت كـو لطـفأ نـگـیـر از من سراغ گـوشـواره من هم نـمیپـرسم پدر انـگـشترت كو بابا به ما كه بد گـذشت این میـهـمانی آن خـنـدههای دلـنـشیـن خـواهـرت كو از من نپرس اصلأ چرا مویم سفید است از تو نـمیپرسم پـدرجان پـیـكرت كو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() رباعی های ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
امشب که شب خجسته دلبری است دلها زغم وغصه و ماتم بری است شـاد اسـت دل آل مــحــمــد، زیـرا میـلاد رئـیس مذهب جعـفری است ******************** امشب که سرود عشق زیب لب ماست میلاد رئیس مکتب و مذهب ماست دراین شب و روز غـرق نـور امید ذکر صلوات ذکر روز وشب ماست ******************** آنـان كه شـكـوه در حـقـایـق دیـدند گل را ورقی ز حُـسـن خالـق دیدند ******************** بـر اهـل ولا مــژدۀ ســرمـــد آمــد بر قـلـب جـهـان شـادی بـیحـد آمد آمـد به جـهـان نـور دل بـاقـر عـلـم شـــشــم ولــی آل مــحــمــــد آمـــد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
پیشوای شیعیان مولا امامِ صادق است میوۀ جانِ پیـمـبر نورِ پاکِ خالـق است هفـدهِ مـاهِ ربـیـعُ الاول آمـد مـاهِ عـشق
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
مسـتـم و باز بـاده میخـواهم بـاده از دسـت سـاقـی مـاهـم عـاشـق دلـبـری لـطـیـفـم من گـر چـه آلـودهای سـرِ راهـم تـو خــداگــونـهای و بـالایـی مـن گـرفـتـار این تـه چـاهـم یـوسـف فـاطـمـه به بـازارت كـلّ ســرمــایــهام بــود آهــم جـرأت خـواهـش مرا بنـگـر بوسه از دستهـات میخـواهم دست مهرت کجاست بیتـابم بـا نـگـاهـی دوبــاره دریـابـم آمـدی یـار نــاز و عـرفـانـی دلـبـر مـه جـبـیـن و نـورانی بهره مندم بساز از فیضت... فقر من را که خوب میدانی یابن زهرا مرا، سحـرگاهی! به بـقـیـع مـدیـنه میخـوانی؟ كـن دعــا بـا دل پـریـشـانـت تا بـمـانـم در این پـریـشـانـی عشق امروز من نه امروزی است از ازل در دلـم تو مـهـمـانی مـكـتـبت مانـدنیترین مكـتب دل به لطف تو شد؛ علی مذهب ای به دوش تو پـرچـمِ زهرا دلـبــر عــیــسـوی دمِ زهــرا گر نگـاهی به من بـیـاندازی میشوم چون تو محرم زهرا روضه خوانها همه مرید توأند صاحـب هـیـأت غــم زهــرا تو بخـوان یابن فاطمه امشب بـهـر مـا از قــدِ خــم زهــرا ناله و گـریه مینمـودی آه... بـهـر احــوال درهــم زهــرا دیـده پـر آب فـاطـمه صـادق مهر و مهـتاب فاطمه صادق
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
پیچـید تا که نسخۀ ما را به جامِ عشق ما را که بُـرد جـاذبـۀ مـسـتـدام عـشق گفـتـیم یاعلی و عـلـی شد قـوامِ عـشق یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق باور کـنـیم عـشـق سـلامِ محـمّـد است «باور کـنیم سکّـه به نامِ مـحمّـد است» با اولـیـن ظـهـور، ظـهـورِ خـداییاش ای دل رسید نوبتِ کـشور گـشاییاش جایی که هست چشمِ خدا هم هواییاش با آمـنـه چـه میکـنـد این دلـربـاییاش سوگند بر علی که قـرینِ مـحـمّد است عـالـم تـمام مـستّ طـنـینِ محـمّد است لبخـنـد زد که هـسـتیِ دنیـا طلـوع کند لبخـنـد زد سـتـاره شَـعـرا طـلـوع کـند لبخند زد بهـشت هـمـینجا طـلـوع کـند لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند از بس که گفت اُمِابیهاست فاطمه است گفتیم آمنه خودِ زهراست؛ فاطمه است ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است معراج بینظیر که تعبیر تو علی است نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست تو آمدی و هـیبتِ کـسری شکـسته شد تو آمدی طـلـسمِ یـهـودا شـکـسـتـه شد تا رونـق رواق کـلـیـسا شـکـسـتـه شد تو آمدی و لات و هُـبل ها شـکـسته شد تو آمـدی که رحـمـت یکـسـر بیاوری در امـتـدادّ خویش دو حـیـدر بـیاوری تکـثـیـر شـد جـمـال یکـی تـا چـهـارده حیران این یکـیم، که یک یا چهـارده؟ یعـنـی که جـلـوه کـرد خـدا تـا چهـاره بـایـد شـمـرد جـمـع شـمـا را چـهـارده فرمود این چهارده از نـور احمد است اول محمد است و سر آخر محمد است دلـدادهایـم گـر چـه بـه خـتــم نـبــوّتـش مـا شـیـعـهایـم شـیـعـۀ خــتـم ولایـتـش تـا زنـدهایـم زنـدۀ انــفــاس عــتـرتـش شُکرِ خدا شـبـیه خودش از عـنـایـتـش ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است آنکه قـعـود؛ آنکه قـیـامـش حـسین بود از ابـتـدای بحث، کلامـش حـسـین بود در انتهـای درس، سلامـش حسین بود حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود با چشمهای خون شده بارش چقدر کرد تا کـربـلا رویـم سـفـارش چـقـدر کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای مدح تو در سـوره و آیـات مکرر وی وصف تو در جمع روایات مکرر قرآن همه در مدح تو گویی شده نازل جـبریل به تـشـریح سَـجـایات مکـرر فرمـوده خـدا بر تو مبـاهـات فـراوان کرده است خدا غرق عطایات مکرر هر معجزهات لطف و عطای دگری شد اَبـنـاء بـشــر دیــد هــدایـات مـکــرر عـالـم همه در سـایـۀ لـطـفـت مـتـنعّـم کـز رحـمـت تـو آمـده آیــات مـکـرر با اینکه سِـزَد سـایۀ تو بر هـمه آفـاق شد اُمّـت تـو غـرق عـنـایـات مـکـرر آن طایفه که حقِ تو نشناخت، پس از تو شد سـلـطـنـتش غـرق جـنایات مکرر خـنـاس نـدارنـد اَمـان از غـضـب تـو ثبت است از این دست حکایات مکرر از بدر و اُحد آمده تا خـیـبر و خـندق وصف تو و حـیدر به کـنایات مکرر دور و بر تو حـیدر کـرار همه عـمر میسـاخـت عـلـی دفـعِ بلایات مکرر باید چو علی جان به تو تسلـیم نمائـیم هـنگـام خـطـرهـا و زیـارات مـکـرر هر باده ز دستان تو صد جام طهور است ذکـر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور است آری سخن از خلق نکوی تو چه زیباست زیباتر از آن طاعت کوی تو چه زیباست حیف است سخن از رخ زیبات نگوئیم امّا طلب سیره و خوی تو چه زیباست از یوسفِ یعقوب، تو هستی نمکینتر در مَسلَخِ جان دیدن روی تو چه زیباست در آیـنــۀ روی عـلـی روی تـو پـیــدا سیمای تو در جلوۀ هوی تو چه زیباست از هـیـبـت تــو ارث بَــرَد اُمِّ ابـیــهــا با فاطمه اسرار مگوی تو چه زیباست ارثِ تو پس از فاطمه نزد حسنین است از گلشن تو نَشئۀ بوی تو چه زیباست عطر حسن و بوی حسین است بهاران باران همه از آب وضوی چه زیباست بر لعل لبت، مُهر صفت، بوسه نوشتند گفتی به حسین، خطّ گلوی تو چه زیباست انگشت تو سرشـارتر از سیـنـۀ مادر مَستیِ گوارای سَبوی تو چه زیباست میخواند خداوند ترا، اشرف مخلـوق میگفت ملک پیچشِ موی تو چه زیباست ما را به صف حشر جدا کن ز حریفان رسوایی آنروزِ عدوی تو چه زیباست هر باده ز دستان تو صد جام طهور است ذکر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور اسـت توفـیـق اگر گـوشۀ چـشـمـت برسـاند ما را به سـراپـردۀ عـصـمت برسـاند حُبَّت اگر از سینه به اخلاص بجوشد شک نیـسـت به والاییِ نـیّـت برسـاند بیهوده ز مِهر و غـم تو دم نـتوان زد دل را غـمِ دلـدار به طاعـت بـرسـاند جَـشنی که برای تو همه سال بگـیریم بایست که ما را به حـقـیـقـت برسـاند مؤمن به جز احکام، که مؤمن شدنی نیست پس راه شریعـت به طریقـت برسـاند این ذِلّتِ عـصیان نگـذارد بخـود آئـیم لطف تو مگـر بـاز به عـزّت برسـاند آنـدم بـه تَـوَلّای تــو داریـم صــداقـت کز دشـمـن دیـنت به بـرائت بـرسـاند با ظـلـم کـنـار آمـدن و جَـهـد نکـردن هیهات، که ما را به سـعـادت برساند بـیــداری اســلام اگـر اوج گــرفــتــه ما را نفـس توست به شوکـت برساند از منحرفان دور شدن کارِ دلِ ماست ای کاش کسی حرف به دولت برساند خشنودیِ یک عمر، که دانست چه روزیست؟ آن روز که ما را به شهـادت برسـاند هر باده ز دستان تو صد جام طهور است ذکـر صـلـوات آیـۀ ایّـام سُـرور است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
به زمسـتـان دلم فـصل بـهـار آمـده باز به پریـشـانی من روحِ قـرار آمـده بـاز به هـوای نـفـسـم نـفـحـۀ یـار آمـده بـاز به سرِ دادن جـان دار و نـدار آمده باز به شب غـمـزدگـان بـاز سـحـر میآیـد روشـنـی بـخـش دل اهـل نـظـر میآیـد کیست این دلشدهای کز همگان دل بِبَرَد کشتی خـسـتۀ دل را سوی ساحـل بِبَرَد کیست این کعبۀ منظور که حاصل بِبَرَد او که رونق ز دو صد دلبر کامل بِبَرَد او خود حضرت عشق است و ز خالق آید فجـر روشنگر حق حضرت صادق آید او که طاها بـرسـد بر سر استـقـبـالـش او کـه گـردیـده خـدایی هـمـۀ احوالـش او که عشق است همیشه همه جا دنبالش او که شد مـحـورِ توحـیدِ خلایق خالش جلوۀ کاملی از صدق و صفا آمده است مظـهـر تـام خـدا جانـب مـا آمـده اسـت باز کـن دیـدۀ دل پـنـجـرههـا را بـگـشا نام او نـغـمه کن و حـنجـرهها را بگشا ساقـیـا جـام مـیِ خـاطـرههـا را بـگـشـا مِی بزن صفحهای از منظرهها را بگشا تا ببینی که خـدای ازلی جلـوه گر است همۀ هیبت زهرا و علی جلوه گر است یک مدیـنـه دلِ سرمست به سویش آیند یک جهـان دیـدۀ دربست به کویش آیند هر چه میخـانه پیِ جام و سـبویش آیند قدسیـان هـم ز پی آب وضـویـش آیـنـد در نمازش خم محراب به پایش خم شد مست ذکر دو لبـش اهل همه عـالـم شد کیست که دلـشـدۀ این مـه جـانـانـه نشد کیست که جان به رهش بر سر شکرانه نشد کیست که از سخنش یکسره مستانه نشد از حدیث لـب او عـاشـق و دیـوانه نشد عاشقی جرعهای از چشمۀ شیدایی اوست همه ذرّات جهـان والـۀ زیـبـایی اوست تو همانی که خدا عشق تو را واجب کرد دین مـا مِـهـر عـلـی بن ابـیـطـالب کرد مهر رخسار تو را بر همگان غالب کرد قلب ما را ز پی وصل رخت طالب کرد بـه لـبـم نــغــمـۀ دلــداری دلــبــر دارم مهر تو مذهب عشقی است که باور دارم هستیام را به سر عشق رخت بگـذارم از همه غـیـر تو ای وجه خـدا بـیزارم نه من از خاک ره تو سر خود بر دارم نه تو یک لحـظه رهایم کنی ای دلدارم تو که دست همه را وقت عطا میگیری عاقبت روز جـزا دست مـرا میگـیری سـائـل کـوی تـوأم مـیـل زیــارت دارم بر سـر سیـنـه بـبـین دست ارادت دارم از غریبی تو ای دوست چه محنت دارم به دلم داغ دل از این همه غربت دارم از غـریـبـیِ مـزارت به خـدا دلـگـیـرم آخر از غـربت دیـوار بـقـیع میمـیـرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
اى نـفـس صبحـدم! دعاى که دارى؟ بوى خدا مىدهى، صفاى که دارى؟ عطر بهشتى، ز خاک پاى که دارى؟ مژده چه آوردى و بـراى که دارى؟ تا بفـشانـیم جان، تو را به خوش آمد مـاه ربـیـع است و نـوبـهـار کـرامت مـاه شـکـوفـایـى کـمـال و شـهـامـت در تن هـسـتى دمـیـد، روح سـلامت از بــرکـات طـلــوع، روز امــامـت بـاز گـشــودنـد بـاب لـطـف مــجــدّد صبح دلان صبح صادق است ببیـنید باغ بهـشت از شـقـایق است بـبـیـنـید جـلـوهٔ ربالـمـشـارق است بـبـیـنـیـد روز تـجـلّاى خـالـق اسـت بـبـیـنـیـد وز رخ زیباى جـعـفـر بن محـمـد... نـــور ولایـت دمــیــده از نــظــر او چـشـمـهٔ کـوثـر رهـیـن چـشم تـر او بـاقـر دریـاى عـلـم و دیـن، پــدر او هــم پــدر او امــام و هــم پــســر او نـور دل حـیـدر است و وارث احـمد نهضت عـلمى که آن امـام به پا کرد کارى چـون خـون سـیـد الشـهدا کرد از سر اسـلام دست فـتـنـه جـدا کـرد آنچه رسالت به عهـده داشت ادا کرد شاهد حُـسن ازل نـشـسـت به مـسـنـد گر همه عـالـم قـلـم به دست بـرآرنـد تا بـه قـیـامـت مـدیـح او، بـنـگـارنـد یک ز هزاران فـضیـلـتـش نشـمارند آن که به شاگردیاش چهار هـزارند جمله به فـقه و کلام و فلـسـفه، ارشد ز آن همه یک چند چهرههاى درخشان عــالــم و آگــاه در مــعــارف قــرآن مؤمن طاق و هـشـام و جـابـر حـیّان زادهٔ مـسلم، دگر مفـضّل و صـفـوان کان همه بودند چون زُراره سـرآمـد من که به لـب، نغـمـهٔ ثـنـاى تو دارم هر چه که دارم من از عطاى تو دارم دسـت بـه زنـجــیـرهٔ ولاى تــو دارم پاى بـه زنـجـیـرم و هـواى تـو دارم دست برون آور و بگـیـر مـرا یَـد...
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
مدینه بود غـرق شـادیِ مـیـلاد پیغـمـبر تولد یافت در آن یک پیـمـبرزادۀ دیگـر بپا جشنی شده در بیت مولا حضرت باقر به شادی او گرفته تازه مولود خودش در بر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
وقتی که میلادت مُـقارِن با پیـمـبر شد یعنی که بخت و طالع ات زیبا مقدّر شد با دسته گلهای پُرِ از نیلـوفـر و یاسی میلادِ مسـعـودِ تـو با خـاتـم بـرابـر شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
هـفـده مـاه ربـیـع و آمـده قـرص قـمـر شد شـشم ماه ولایت در مدینه جـلوهگر اُمِّ فروه مادرش بوسه بهرویش میزند سبط خود را حضرت سجاد میگیرد به بر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
ملاک چیست؟ نبی؟ یا ولیست؟ یاهردو؟ اگرچـه ما به خـدا میرسـیـم با هردو رئیس مـذهـب ما و رئیـس مکـتـب ما رسـیـدهاند به هـم پس از ابـتـدا هر دو پُر از صفات جمالی یکییکی هریک پُر از صفات جلالی دو تا دو تا هردو چه قدر سـعی نـمـودند سمـتـتان باشند به وقت سعی همین مروه و صفا هردو دو تـا نـبـیِّ ولــی و دو تـا ولـیِّ نــبـی به حق که ناظر وحیاند در حرا هردو به غیر خویش و به جز آل خویش، محترمند فقط به خـاطـر زهـرا بـرای ما هردو ز نامهـای خـدا بـیـشـتر عـلی گـفـتـنـد همیـنکـه ذکـر گـرفـتـنـد بـارهـا هردو رسـیدهانـد به سـرمـایـۀ رضـایت حـق فقط به خاطـر ذکـر رضا رضا هردو اگرچه هر دویـشان بـودهانـد زهـرایی هزار شـکـر نـدیـدنـد کـوچه را هردو وَ در ارادت ما و شما هـمین بس که؛ گریـسـتـید به صحـرای کـربـلا هردو
: امتیاز
|